خداوند...
تو که آگاهی بر آنچه می گذرد در دلها...و در ذهن ها
و بر نهان و آشکار ما عالمی...
و بر هر چیز قادر...
چقدر حقیر است آنچه در دلم میگذزد...برای آنکه بزرگی چون تو بداند...
تویی که می دانی...هر لحظه!هر زمان...ودر این فکرم که مبادا فکری از ذهنم بگذرد که درخور عظمت تو نباشد...
در خور عظمت دانستن تو...
و چه حقیرتر می شوم زمانیکه...به خودم می آیم و میبینم که چه افکار بیهوده ای بر من گذشت!!!
این منم...بنده ی خطاکار غافل تو...بنده ی غافل تو...و این!تویی...خداوند بزرگ عالم...عالم به
هر چیز...هر آنچه که می گذرد در ذهن من...در دل من!
خداوندگارم...
تو خود آگاهی بر خواسته هایم...خواسته هایی که سزاوار عظمت خداوندیت نیست...اما...برای من حقیر بس بزرگ است...آن چیز کم که در دلم می گذرد!
ولی ترسانده مرا...آن چیز که تو با لبخند به آن می نگری!که تو عالمی بر هر غیب که جهل من از آن باعث این ترس شده و غمی...فزونتر بر آنچه که کم می دانم از آن!...
چه حکمتی است در پس این غم ها...غمی از جهت دانستن و غمی...از جهت ندانستن!
...و چه حقیرم من!!!چقدر حقیرم و چقدر سست ایمانم!...که اینهمه می دانم که می دانی اما هنوز هم...
خداوند...
نزدیک تر از....
مثل همیشه فوق العاده بود.:)
ممنون!:)
راستی ۵شنبه(۱۹/۹) میری مدرسه؟!
یه چیزی به نام اس ام اس واسه این روزا اختراع شده!اما فکر نمی کنم برم!تو؟
نه نمیرم!