به هر دری می زنم بسته است...نمی دانم پشت این در های به ظاهر بسته خداوند چه نگه داشته است...چه می خواهد کند با من...با دلم! می خواهم فریاد بزنم شاید کسی به دادم برسد اما...
شده ام مانند کسی که استخوان در گلویش است هیچ راهی ندارد جز اشک...
چه همدم خوبی دارم...اشک...